جدول جو
جدول جو

معنی روی دادن - جستجوی لغت در جدول جو

روی دادن
به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
تصویری از روی دادن
تصویر روی دادن
فرهنگ فارسی عمید
روی دادن
(تَ /تُو کَ دَ)
اتفاق افتادن. حادث شدن. رخ دادن. پیش آمدن. (یادداشت مؤلف) ، گستاخ کردن. اجازه و امکان گستاخی به کسی دادن. رو دادن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رو دادن شود، روی آوردن. آمدن به سویی. (از یادداشت مؤلف) : دشمن انبوه تر روی بدیشان داد و بیم بود که همگان تباه شوند. (تاریخ بیهقی ص 352). در باب لشکر پایمردیها کردی تا جمله روی بدو دادند. (تاریخ بیهقی).
سوی شاه با سام می داد روی
چو آگاه شد زو کی نامجوی.
اسدی.
بشد تافته دل یل رزمجوی
سوی رهزنان رزم را داد روی.
اسدی.
رسیدند پیلان از آن جنگجوی
سوی لشکر خویش دادند روی.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوی دادن
تصویر شوی دادن
شوهر دادن تزویج
فرهنگ لغت هوشیار
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
فرهنگ لغت هوشیار
تازگی بخشیدن تازی کردن (از شرع خود نبوت را نوی داد خرد را در پناهش پیروی داد) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی دیدن
تصویر روی دیدن
((دَ))
روا داشتن، صواب دانستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
Vote
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
Spirit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
animer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
voter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
aanmoedigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
votar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
memilih
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
stemmen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
प्रोत्साहित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
मतदान करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
menyemangati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
votare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
להחיות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
animar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
激发
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
animare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
votar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
animar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
投票
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
głosować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
ożywiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
голосувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
надихати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
wählen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
beflügeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
голосовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
вдохновлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
להצביע
دیکشنری فارسی به عبری